یادش بخیر
روز های رفته ی سال را ورق می زنم...
چه خاطراتی که زنده نمی شوند...
چه روز ها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند...
و چه روز ها که هر ثانیه اش یک سال زمان می برد...
چه فکر ها که آرامم کرد...
و چه فکر ها که روحم را ذره ذره فرسود...
چه لبخند ها که بی اختیار بر لبانم نقش بست...
و چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد...
چه آدم ها که دلم را گرم کردند...
و چه آدم ها که دلم را شکستند...
چه چیز ها که فکرش را هم نمی کردم و شد...
و چه چیز ها که فکرم را پر کرد و نشد...
چه آدم ها که شناختم...
و چه آدم ها که فهمیدم هیچ گاه نمی شناختمشان... و چه...
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود...
کاش ارمغان روز هایی که گذشت آرامشی باشد از جنس عشق و یکدلی...
نظرات شما عزیزان:
سلام عزیزم
وبلاگت واقعا فوق العادس از متن های زیبایت لذت بردم
موفق باشی
پاسخ : مرسي از اين كه به وبلاگم سر زدي غزل عزيزم
چه خاطرات و لحظه هایی که نمی گذارند هیچ وقت در هیچ شرایطی از پا در بیام و تسلیم شوم...خاطراتی که وجود تو آن ها را پدید آورد...که حرفای تو...صدای تو...خنده های تو...بهشان روح بخشید و شد مرهم فاصله هایمان...مرهم تنهایی هایمان...مرهم نبودن هایمان...ممنون که هستی...
پاسخ : خيال تو معجزه اي در ذهن من خلق كرده كه هر روز نهالي از اميد به ديدارت را بر قلبم مي نشاند... حال قلب من باغي از نهال هاست با اينكه تو هنوز هم نيستي... ولي دلم همچنان مي گويد... اگر تو در اين حوالي خوش حالي... همين كه در هواي تو نفس مي كشم كافيست...
برچسبها: